درختان ایستاده میمیرند ، در بستر سوزناک اما سپیدِ! برف
درختان تنهایند ، جنگل هم که باشند ، هر درخت تنها می میرد
درختان بی صدا می میرند ، در گورستان سرد اما نامرییِ! هوا
روح درخت مِه می شود در بستر سوزناک اما سپیدِ! برف
هر درخت فقط از مرگ خویشتن خبر دارد زیرا
درختان ایستاده می میرند ، حتی اگر مثال سرو، سبز! باشند
نظاره می کنم بازدم نفس هایم را، در فصل راستی ها ،
توده ای از مِه است، آری...، روح درخت است...
.
.
"داروین" اشتباه کرده است.
عکس از : Andrei Baciu
پ.ن : من اسم امثال این نوشته هایم را شعر نمی گذارم.