اولین باری که سرما را دیدم به او گفتم :
تو کمی مرا آزار می دهی ، خاصیت تو چیست ؟
پاسخ داد : من هر آدم را بیرون از خانه، به خودش نزدیک تر می کنم .
در خیابان بین آدم ها، حقایقی را نشان می دهم ،
و بهانه گرمای خانه هایشان هستم.
گذشت و بعدا که بیشتر او را دیدم و شنیدم ، فهمیدم که
سرما همیشه "راست می گوید" اگرچه کمی آزار می دهد.
حقیقت را می گوید اگرچه تلخ باشد.
لذا سرما را با همه تلخی ها و سردی هایش دوست دارم ،
بسیار بیشتر از گرما با همه ی شیرینی ها و گرمی هایش .
پ.ن : شنیده بودم بعضی ها سرما را می خورند ! و من دیشب ساده لوحانه تکه ای از سرما را بلعیدم تا شاید خاصیتش را بهتر دریابم ، اما گویا خوردنی نبود ، حالم بد شده ، چند روزی باید گوشه زمین بخوابم.