باران ، بیشتر ببار
گرچه خانه مقوایی ِ بی خانمان را ویران کرده ای
باران ، بیشتر ببار
گرچه مزارع را سیل برد
باران ، بیشتر ببار
گرچه نداشته های مسکین را از شکاف سقف خانه اش بر سرش می کوبی
باران ، بیشتر ببار
گرچه آسمان تیره و تار مانده است
باران ، بیشتر ببار
گرچه راهم را گل آلوده کرده ای
ولی باز ببار
تا زمین با حضورت ، نداشته هایش را جشن بگیرد !
و عاشق ها ! زیر باران بروند !
گرچه زخمم را خیس می کنی ، تازه می کنی
اما اشک هایم را می شویی
و پندارم را نخواهی شست ...
بیشتر ببار
پ.ن : من اسم امثال این نوشته هایم را شعر نمی گذارم.