روزی از کنار رودخانه ای گذر می کردم
خسته بودم از سرسختی این جاده که با عبور هر رهگذر بر جای خود محکم تر می شود ،
و از پیچیدگی اندیشه رودخانه ، که در درختان تجلی پیدا کرده
و هر روز این درختان قطور تر می شوند
و هر روز پرندگان بیشتری بر روی درختان آشیانه می کنند
ریشه ها هر روز رشد می کنند ، دنیا هر روز سرسخت تر می شود...
اما آن روز
کودکی را دیدم که نشسته لب رود و با تلنگری بر روی آب، دنیا را می لرزاند :
عکس از : Latoday