خیابان خلوت و خیس

گرگ و میش صبح سرد پاییز ، کلاغ ها هم هنوز خوابند

خیابان خلوت و خیس

گرگ و میش صبح سرد پاییز ، کلاغ ها هم هنوز خوابند

سوزش مهتاب

(خلاصه شده)


در سنگینی سکوت و انزوای آسمان

ماه، مردی بود

قد خمیده و باریک اندام

و شب آه او

دلتنگ سحر ، دلگیر از خود

و ستاره ها اشک هایش

ابر بسترش بود

و باران شعر او :


چشم هایت گناه من بود

این گرداب های لایزال

وین شب های مه آلود

این دو کوچه تاریک و بی انتها ...

.

.

.

ماه، مردی بود

پشت هاله های نقره گون

که از باب سخن با او

ماهیان دریا

نیمه شب سر بدر آرند از آب

شکوِه های تنهایی خویش

ناله های بی صدایی و دلمردگی

با ماهیان شب زنده دار دریای دلش میگفت

اشک آن ها را دید و

قامتش خم شد


ماه، مردی بود

قد خمیده و باریک اندام 

در واپسین شب های تار خود

در میان وسعت سیاه آسمان تنهایی خویش

رو به زوال و اِنحنایش می رفت

دلگیر از خود و بی تاب از این سوز دلش

که رُخ سپیده را ندید و رفت ...




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد